شب تاریک جان، اثر برجستۀ خوان دی یِپِز، مشهور به یوحنای صلیب، از گوهرهای ادبیّات عرفانیِ مسیحی در قرن شانزدهم است. نویسنده، عارفی است شاعرپیشه و دلدادۀ خدا، مردی است زجرکشیده در راه حقیقت و ایمان، وارسته و پاکباخته و گرفتار به جفای روزگار که همانگونه که در مقدمۀ کتاب میخوانیم، شب تاریک جان را نه در سکوت و آرامشِ دفتری مجهز، بلکه در زندان و رویاروی سرنوشتی نامشخص به نگارش درآورده است. اما شبی که قدیسِ عارفمشرب ما از آن سخن میگوید، براستی هم شب نیست، شبِ دلکندن و دلبستن است، شبِ رهایی و شبِ پیوستن است، شبِ رفتن و شبِ رسیدن است. از پس ظُلمات هولانگیز این شبِ تار، نور الاهی بر قلب سالکِ راه حق تابان میشود، تاریکیها و گناهان و کاستیهای وجودش را میشکافد، آتشی در اندرونش میافروزد، جان و روحش میسوزد و میگدازد، نردبانی فرو میفرستد و او را برمیکشد، به دیارِ نور و روشنایی و عشق، به دیارِ یکشدن با دلبر جانان، یگانه شدن با آن دلسِتان بینشان. سالکِ عشق را از این سفر گریز و گزیری نیست، عشقی که آسان نمود اوّل، مشکلها و سختیها را اکنون، یکی از پس دیگری بر او فرو میفرستد، و جانِ رنجدیده، در این کشاکشِ زجرآور و گویی بیانتها، پاک و پالوده میشود، صیقلها میخورد و زنگارهایش فروشسته میشود و آخر، پاک و پیراسته و آراسته، معبودِ جانش را در آغوش میفشارد و در بیکرانگیِ عشق او گم میشود «با حافظهای تهیشده از هر خاطره و در میان نیلوفرها» … ۱۶۹ صفحه
شب تاریک جان
€ 7,50
شب تاریک جان، اثر برجستۀ خوان دی یِپِز، مشهور به یوحنای صلیب، از گوهرهای ادبیّات عرفانیِ مسیحی در قرن شانزدهم است. نویسنده، عارفی است شاعرپیشه و دلدادۀ خدا، مردی است زجرکشیده در راه حقیقت و ایمان، وارسته و پاکباخته و گرفتار به جفای روزگار که همانگونه که در مقدمۀ کتاب میخوانیم، شب تاریک جان را نه در سکوت و آرامشِ دفتری مجهز، بلکه در زندان و رویاروی سرنوشتی نامشخص به نگارش درآورده است. اما شبی که قدیسِ عارفمشرب ما از آن سخن میگوید، براستی هم شب نیست، شبِ دلکندن و دلبستن است، شبِ رهایی و شبِ پیوستن است، شبِ رفتن و شبِ رسیدن است. از پس ظُلمات هولانگیز این شبِ تار، نور الاهی بر قلب سالکِ راه حق تابان میشود، تاریکیها و گناهان و کاستیهای وجودش را میشکافد، آتشی در اندرونش میافروزد، جان و روحش میسوزد و میگدازد، نردبانی فرو میفرستد و او را برمیکشد، به دیارِ نور و روشنایی و عشق، به دیارِ یکشدن با دلبر جانان، یگانه شدن با آن دلسِتان بینشان. سالکِ عشق را از این سفر گریز و گزیری نیست، عشقی که آسان نمود اوّل، مشکلها و سختیها را اکنون، یکی از پس دیگری بر او فرو میفرستد، و جانِ رنجدیده، در این کشاکشِ زجرآور و گویی بیانتها، پاک و پالوده میشود، صیقلها میخورد و زنگارهایش فروشسته میشود و آخر، پاک و پیراسته و آراسته، معبودِ جانش را در آغوش میفشارد و در بیکرانگیِ عشق او گم میشود «با حافظهای تهیشده از هر خاطره و در میان نیلوفرها» … ۱۶۹ صفحه
دسترسی: 3 عدد در انبار
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.